«ای کاش سه سال پیش زبان یاد گرفته بودم...»
«ای کاش وقتی هنوز بیست و چند سالم بود کار و کاسبی یاد گرفته بودم...»
ای کاش.
برای خیلی از ما، چیزهایی که میخوایم یاد بگیریم از وقتی که داریم بیشتره. و هرچقدر دسترسی به اطلاعات در اینترنت آسانتر میشه، شمار چیزهایی که دلمون میخواد یاد بگیریم هم بیشتر میشه. این یعنی تنها متغیری که هنوز کنترلش دست خود ما است، زمانیه که به یادگیری اونها میگذرونیم.
کوتاه کردن منحنی یادگیری موضوعیه که سالها است در موردش پژوهش میشه، و این راهنما به اصول اساسی یادگیری سریعتر میپردازه. اگر این اصول رعایت بشه و به کار گرفته بشه، میتونی به کمک اونها خیلی سریعتر یاد بگیری و به هر شاخهای مسلط بشی، از جمله زبان، مهارتهای کسبوکار، ساز موسیقی و خیلی چیزهای دیگه.
این اصلها از این قراره:
۱. چرخ رو از اول اختراع نکن
چرا باید چیزی که قبلا درست شده رو دوباره اختراع کنی؟ ما وقتی چیز جدیدی یاد میگیریم، معمولا تمایل داریم به تنهایی به اون موضوع مسلط بشیم و نگاه نمیکنیم که با راهنمایی گرفتن از آدمهایی که قبلا اون چیز رو یاد گرفتهان، چقدر میتونیم در وقت و انرژی لازم صرفهجویی کنیم.
به زمانی فکر کن که برای اولین بار داشتی یاد میگرفتی زبان جدیدی صحبت کنی یا کار جدیدی یاد بگیری. احتمالا در اول کار یه منحنی یادگیری سریع و سربالا داشتی، اما بعد از چند سال یا حتی چند ماه تجربه و خطا، حالا میتونی راه میانبری جلوی دوستت بگذاری که از اون اشتباههای تو دوری کنه.
برای اینکه سریعتر به تسلط برسیم، اولین گام ما باید این باشه که با بهترین بازیکنهای میدان صحبت کنیم، و راهمون رو مطابق الگوی کسانی بریم که راه رو برای ما فرش کردهان. خیلی از رهبران بزرگ ثابت کردهان که سریعترین راه برای تسلط به هر مهارت، راهبرد یا هدفی در زندگی اینه که پا جای پای کسانی بگذاریم که پیش از ما این راه رو رفتهان و ساختهان. اگر بتونی کسی رو پیدا کنی که به نتیجهٔ مورد نظرت رسیده و تو هم همون کارهایی رو بکنی که اون کرده، تو هم میتونی به همون نتیجه دست پیدا کنی.
مهم نیست چند سالته، پیشزمینهات چیه، یا مردی یا زنی. الگوبرداری به تو این امکان رو میده که به سرعت به سمت رویات بری و در زمان کوتاهتری به جای خیلی بهتری برسی. در این دوره و زمانه، این امکان هست که در بین کتابها و بلاگها و ویدیوهای آموزشی و مشاوره و افراد آشنا و خیلی جاهای دیگه، تقریبا هر راهکار موجود رو جایی پیدا کرد.
پیکاسوی بزرگ هم حتی میگفت: «هنرمند خوب کپی میکنه. هنرمند بزرگ میدزده.»
۲. مهارت رو بشکن
گام بعدی برای کوتاه کردن منحنی یادگیری، اینه که مهارتی که میبینی رو به اجزای پایه و تشکیلدهندهاش بشکنی. بخشها رو هم بشکن و مهمترین چیزهایی که اول از همه باید تمرین کنی رو پیدا کن. (یه قاعدهای هست که میگه ۸۰ درصد نتیجهٔ مورد نظر رو میشه با انجام ۲۰ درصد کارها به دست آورد.)
این نکته رو به تقریبا هر چیزی در زندگی میشه تعمیم داد، از جمله:
- کسبوکار (۸۰ درصد فروش از ۲۰ درصد مشتریها به دست میاد)
- بهرهوری کارکنان (۸۰ درصد نتایج از ۲۰ درصد کارکنان به دست میاد)
- خوشبختی (۸۰ درصد احساس خوشبختی از ۲۰ درصد رابطهها به دست میاد)
- تجربهٔ سفر (۸۰ درصد سفرمون رو میشه در ۲۰ درصد لحظات برجستهتر خلاصه کرد)
با پذیرفتن این طرز فکر میبینیم که چیزهای خیلی کمی هستن که تغییر بزرگی در جنبههای مختلف زندگی ایجاد میکنن، از جمله در یادگیری. هدف ما اینه که این ۲۰ درصد از محتوای یادگیری رو که ۸۰ درصد نتیجه ازش به دست میاد رو پیدا و جدا کنیم.
از قضا، کارشناسهای یادگیری سریع قبلا به این ایده رسیدهان و مثالهای محکمی فراهم کردهان که چطور این کار رو به خوبی انجام بدیم. جاش کافمن در سخنرانی خودش در TED میگه که اعتقاد نداشته برای تسلط پیدا کردن به یه مهارت، ۱۰،۰۰۰ ساعت زمان لازمه (عددی که نتیجهٔ یه پژوهش دربارهٔ ساعتهای لازم برای کاملا حرفهای شدن در یک زمینه است، از موسیقی تا فوتبال تا کسبوکار). به جای اون، نکتهٔ کلیدی اینه که ۲۰ ساعت اول رو خیلی جدی بگیریم و مهمترین زیرمجموعهٔ مهارت رو در این چارچوب زمانی یاد بگیریم تا به بیشترین تاثیر برسیم. پژوهشهای متعددی در زمینهٔ کسب مهارتهای حرکتی و شناختی نشون داده که اولین ساعات تمرین یک مهارت جدید بیشترین میزان بهبود در عملکرد رو تولید میکنن. (قانون پارکینسون در مدیریت میگه که هر کاری به اندازهٔ زمان تخصیص داده شده به اون کار کش میاد.)
۳. چندوظیفگی و کار موازی رو کنار بگذار
موازی کار کردن از اون لذتهای بدیه که همهٔ ما در عصر نوتیفیکیشن بیوقفه و برنامههای موبایل بهش عادت پیدا کردیم. هر ده دقیقه ایمیلمون رو چک میکنیم، صفحهٔ اینستاگرام رو بالا و پایین میکنیم، و با همکارمون گرم صحبت میشیم. چندوظیفگی یکی از بزرگترین موانعیه که جلوی یادگیری سریعتر رو میگیره.
کامپیوتر خودت رو در نظر بگیر. وقتی بیشتر از بیست تا برگهٔ مختلف توی مرورگر باز کنی، کامپیوترت کند میشه و بعدش برای انجام هر کاری وقت بیشتری میگیره. پژوهشها هم نشون داده که وقتی حواس کسی پرت میشه، بهطور متوسط ۲۵ دقیقه وقت میبره تا دوباره روی کارش تمرکز کنه. از اون مهمتر، یه پژوهش توسط دانشگاه ایرواین کالیفورنیا نشون داد که یه کارمند قبل از حواسپرتی بعدی فقط حدود ۱۱ دقیقه مشغول کار جدی میشه.
همین نکته در تمرکز بلند مدت هم صدق میکنه. خیلی از ما نمیتونیم ۶ تا ۱۲ ماهی که برای یادگیری یه مهارت لازمه رو بهش اختصاص بدیم، چون مرتب ایدهها و پروژهها و سرگرمیهای جدید سر راهمون سبز میشه. و وقتی تمرکزمون روی یه حواسپرتی جدید میره، خیلی سخته که دوباره اون اشتیاق و انگیزهٔ لازم برای تمرکز روی مهارت قبلی رو دوباره به دست بیاریم.
وقتی که زیرمجموعهٔ مهارتهایی که بیشترین نتیجه رو بهت میده پیدا کردی، فقط روی بهبود اون مهارتها کار کن و تا وقتی بهشون مسلط نشدی از یاد گرفتن هر چیز دیگهای دوری کن.
۴. تکرار، تکرار، تکرار
جایی که بیشتر ما مشکل داریم، و چیزی که خیلی از ما دوست نداریم بشنویم، این قاعده است که تسلط سریع به هر مهارتی احتیاج به تمرین داره.
یادگیری احتیاج به پشتکار و تداوم در انجام اون مهارت داره، بارها و بارها، تا بالاخره بتونی ناخودآگاه و بدون فکر کردن هم انجامش بدی.
بهترینهای هر کاری در دنیا، به خوبی این «راز» یادگیری سریعتر و بهترین بودن رو درک میکنن، اما به ندرت درمورد اهمیتش صحبت میشه چون اصلا جذاب نیست.
عملکردی در سطح بهترینها، معمولا نتیجهٔ تمرین در سطح بهترینها است نه استعداد ذاتی. مردم اعتقاد دارن که چون عملکرد بهترینها از نظر کیفی فاصلهٔ زیادی با عملکرد عادی داره، پس بهترینها حتما خصوصیات کیفی متفاوتی با آدمهای عادی دارن. این نگاه باعث شده که به مهمترین عامل موفقیت اونها، یعنی تمرین زیاد، بیتوجهی بشه.
۵. بازخورد آنی بگیر
در ۱۹۶۰، گروه مشهور بیتلز که در اون زمان هنوز یه گروه راک دبیرستانی بیشتر نبودن، به هامبورگ آلمان رفتن تا در باشگاههای محلی اجرا کنن. پول خوبی نمیگرفتن. تجهیزات ضعیف بود. مخاطب جدیشون نمیگرفت. ولی اعضای بیتلز چه چیزی از تجربهٔ هامبورگ به دست آوردن؟ ساعتهای متمادی نواختن، تمرین، و بازخورد آنی که اونها رو وادار میکرد بهتر بشن. این همون نکتهٔ مهمی بود که بیتلز رو به اوج برد. گروه فقط محض تمرین در پارکینگ خونه تمرین نکرده بود، بلکه در مقابل شنوندهٔ زنده تمرین کرده بودن که در هر لحظه بازخورد انتقادی و سازنده میداد.
هر چقدر مهارت بیتلز بیشتر میشد، شنوندهها هم اجراهای بیشتری میخواستن – که یعنی زمان اجرای بیشتری گیرشون میاومد. تا سال ۱۹۶۲ به شبی هشت ساعت اجرا رسیده بودن، هر هفت شب هفته. تا سال ۱۹۶۴ که به صحنهٔ بینالمللی اومدن، بیتلها بیشتر از ۱۲۰۰ کنسرت در کنار هم اجرا کرده بودن. اگر بخوایم مقایسه کنیم، بیشتر گروههای امروزی در کل دوران کارشون ۱۲۰۰ اجرا ندارن.
۶. استقامت به خرج بده
متاسفانه بیشتر ما قبل یا وسط چیزی که سث گودین اسمش رو گذاشته «چاله» تسلیم میشیم. گودین میگه که اگرچه خیلی مهمه که بدونی چه موقع کار رو رها کنی، ولی خیلی از برندههای احتمالی هم به این خاطر به موفقیت نمیرسن که قبل از چاله کار رو رها میکنن. گودین میگه پنج دلیل وجود داره که ممکنه نگذاره تو در جهان اول بشی:
۱. وقت تموم کنی (و تسلیم بشی)
۲. پول تموم کنی (و تسلیم بشی)
۳. بترسی (و تسلیم بشی)
۴. جدی نباشی (و تسلیم بشی)
۵. شوقت رو از دست بدی (و تسلیم بشی)
روانشناسها هم روی چیزی موسوم به چرخهٔ گذار پژوهش کردهان. این یه چرخهٔ پیشرفته که هر وقت تغییر یا چیز جدیدی رو تجربه میکنیم، این چرخه رو از سر میگذرونیم، مثلا یه اتفاق بد یا فرصت یاد گرفتن یه چیز تازه. همهٔ ما وقتی چیز جدیدی رو شروع میکنیم حس رضایت و خوشحالی داریم. به همین خاطر هست که معتاد نوتیفیکیشنهای شبکههای اجتماعی میشیم، چون هر بار در مغز ما دوپامین ترشح میشه.
وقتی این ماهعسل تموم بشه، ما «چاله» رو تجربه میکنیم و شیب پیشرفت ما شروع به یکنواخت شدن و محو شدن میکنه. همین جا است که بیشتر ما دست از ادامهٔ راه میکشیم. اهمیت این موضوع در اونجا است که اگر وقتی داری چیز جدیدی یاد میگیری، پیشبینیاش رو بکنی که یه چاله سر راهت در میاد، برات راحتتر خواهد بود که ازش عبور کنی. از اون مهمتر، چاله به این خاطر وجود داره که کسانی که پایداری میکنن و ادامه میدن، بتونن سوار موج پیشرفتی بشن که بعد از چاله میاد.
پس برای مرور روشهای کوتاه کردن منحنی یادگیری:
- کسی که قبلا این راه رو رفته الگوی خودت قرار بده و راه رو از اول اختراع نکن
- مهارتهایی که ۸۰ درصد نتیجه رو به دستت میدن به تکههای کوچکتر بشکن
- چند کار رو همزمان نکن
- تمرین کن و تکرار، تکرار، تکرار! و دنبال بازخورد آنی باش
- پایداری کن و قبل یا وسط چاله از راهت کنار نکش
منبع: faranesh