اگر قبل از فارغالتحصیلی این موارد رو بدونی:
۱. احتمالاً نیاز میشه خیلی از چیزهایی که یاد گرفتی رو فراموش کنی
«ساختار (آموزشی) رایج، که دنبال همشکلی کم هزینه با استانداردهای حداقلی است، در حال از بین بردن اقتصاد ما، فرهنگ ما و خود ما است». – ست گودین
در اواخر قرن نوزدهم، مدرسهها به این قصد طراحی شدند که فرمانبر بودن رو آموزش بدن. طی عصر صنعتی ما، شرکتهای بزرگ برای کار در کارخانههاشون به کارگر نیاز داشتن.
هدف سیستم آکادمیک در اون دوران، تربیت کارگران مطیع و سازگاری بود که هرگز سوال نمیپرسند. این سیستم بههیچوجه برای پرورش دانشمندها و متفکرین آینده ساخته نشده بود. خودشان به اندازه کافی دانشمند داشتند.
نه. کسب و کارهای بزرگ به کارگرهایی نیاز داشتند که فرمانبردارانه کارهایی که ازشون خواسته میشد رو انجام بدن.
به این ترتیب، سیستم امتحانی استاندارد ایجاد شد. سیستم آکادمیک خودش کارخانهای میشه تا همهٔ دانش آموزان رو یکسانسازی کنه و از تناسب آنها با قالب مورد نظرش مطمئن بشه. اگر دانش آموزها مردود میشدن، باید مجدداً یک سال دیگه همان دوره رو میگذروندن.
در نتیجه، این سوال در مدرسهها باب شد: این قسمت تو امتحان میاد؟
جهان در حال حرکت به سمت اقتصاد مبتنی بر کارآفرینی و نوآوری است. پیشبینی شده تا سال ۲۰۲۰، بیشتر از یک میلیون نفر از خانه کار کنن. در آیندهٔ کاری، افراد کمتری به عنوان کارمند معمولی کار میکنن و به جای اون به عنوان متخصص برای شرکتهای چند منظوره مشغول به کار میشن.
جهان دیگه به کارگران سازگار و مطیع نیازی نداره. جهان به افراد هنرمند، خلاق، هکر، و نوآور نیاز داره. جهان به احساسات و ارتباطات بیشتری نیاز داره. ما به ارتباط عمیقتر تمایل داریم. ما سالهای زندگی رو با بیتفاوتی در مدرسه و شغل کارمندی صبح تا عصر میگذرونیم. از این کار بیزاریم. با این حال داریم انجامش میدیم.
«پنج سال دیگه، میتونید بهترین دروس رو در وب به رایگان پیدا کنید؛ که بهتر از هر دانشگاهی خواهد بود». – بیل گیتس در سال ۲۰۱۰
خیلیها فقط به این دلیل که دوست ندارن والدینشون ناراحت بشن به دانشگاه میرن. جهانبینی والدین همون کار کارمندی صبح تا عصره و فرزندانشون رو هم به این نگاه عادت میدن. اونها تغییرات اساسی در جهان و آینده شغلی رو درک نمیکنن. نمیدونن که چه صدمهٔ بزرگی به فرزندانشون میزنن.
هر چیزی که قصد یاد گرفتناش رو داری، فرقی نداره چی باشه، فقط بدون که تنها گزینه برای رسیدن به اون، دانشگاه رفتن نیست. دورههای آنلاینی که خیلیهاشون رایگان هستن در دسترس تو قرار داره.
هدف باید یادگیری باشه، نه فقط گرفتن مدرک. اگه دانشگاه جایی است که در اون آموزشهای مورد نیازتون رو کسب میکنی، پس برو سراغش. اما اگه می تونی این آموزشها رو در جایی بهتر، سریعتر و ارزانتر کسب کنی، پس دوباره به تصمیمت فکر کن.
بازار اونقدرها اهمیت نمیده که آیا مدرک داری یا نه. بازار فقط دنبال بهترین عملکرد و توانایی تو میگرده.
«گربه: کجا داری میری؟ آلیس: از کدوم راه باید برم؟ گربه: بستگی داره به جایی که داری میری. آلیس: نمیدونم. گربه: پس اهمیتی نداره از کدوم راه بری». – لوئیس کارول
و این همون مسئله است. خیلی از آدمها در مورد اینکه مقصد ایده آل زندگیشون کجا است هیچ تصوری ندارن.
خودت میدونید کجا داری میری؟
موفقیت مفهومی درونیه. این مفهوم رو باید خودت ساخته باشی و نباید بر مبنای استانداردهای فرهنگی و اجتماعی بنا شده باشه. خودت تصمیم بگیر چه چیزی در زندگی میخوای، چه چیزی خوشحالت میکنه، و دنبالش برو تا به دستش بیاری.
در دنیای امروز، دانشگاه احتمالاُ بهترین روش برای کسب اونچه به دنبالشی نیست. همه ابزارها در دسترس هستند تا کاری رو که بهش علاقهمندی شروع کنی. فقط نیاز داری بدونی چه کاری میخواهی انجام بدی و جسارت شروعش رو داشته باشی.
بنابر آنچه گفتیم، دانشگاه میتونه برای خیلیها مکان مناسبی باشه. آدمهایی که این نکته رو میدونن، معمولاً در دانشگاه شکوفا میشن. هدف این افراد مشخصه و روی این هدف تمرکز میکنن. در حال حرکت در راستای مقصد ایدهآل مورد نظرشون در زندگی هستند. دانشگاه بهترین راه برای رسیدن به مقصد مورد نظر این آدمها است.
تو هم باید مثل پیتر تیل از خودت بپرسی «چطور می تونم برنامههای ۱۰ سالهام رو در ۶ ماه محقق کنم؟»
برای رسیدن به ایدهآلی که داری، همیشه مسیری سریعتر و بهتر نسبت به مسیری که انتخاب کردی وجود داره. اگه متوجه شدی دانشگاه به دردت نمیخوره، فقط به این دلیل که زمان و منابع زیادی صرف کردی اونجا نمون.
روانشناسها اصطلاحی دارن که خطای هزینه نابرگشتنی نامیده میشه؛ این اصطلاح توضیح میده افراد اغلب تصمیمات بسیار بدی میگیرن چون در حال حاضر روی انتخاب خاصی سرمایهگذاری کردن. ترکش کن. هرچه مسیر اشتباه رو بیشتر ادامه بدی، زمان طولانیتر باید صرف کنی تا به مسیر ایدهآل برگردی.
«وقتی همه یه کار میکنن، تو کار دیگهای بکن». -مارتی نئومیر
اگر هنر، اشتیاق، اعتبار، و نوآوری مواد لازم برای آینده هستند، بنابراین لازمه از رقابت با دیگران و مقایسه کردن خودت با بقیه دست برداری.
آدمهای نوآور رقابت رو متوقف میکنن و برای کاوش سراغ محیطهای ناشناخته میرن. تو هم یک نوآور هستی. فقط باید از هویت منحصربفرد خودت بهره بگیری، و غرق چیزی بشی که تو رو شاد میکنه. میتونی هنری خلق کنی که هیچکس دیگه نمیتونه انجامش بده. تو جهان رو به شیوه منحصر بفرد خودت میبینی؛ پس این جهان رو به ما نشون بده.
رویای دیگران رو زندگی نکن. اسیر تبلیغات و خواستهای جامعه نشو. وقتی خودت باشی همه از این موضوع نفع میبرن؛ بیشتر از همه خودت.
هرگز این گفته اسکار وایلد رو فراموش نکن؛ «هر چیز محبوبی غلط است». همرنگ جماعت نشو. وقتی همپای دیگران آروم حرکت کنی، به جایی نمیرسی.
«دهه بیست زندگی: دهه تصمیمگیری است» -دیوید آرچولتا
دهه بیست عمرت، دهه تصمیمگیریها است. در مقیاس بزرگ، این سالها تعیین کننده بقیه عمرت هستن.
دلت میخواد چه کسی باشی؟
چه جور کاری دوست داری انجام بدی؟
قصد داری با چه سبکی زندگی کنی؟
میخوای با چه جور آدمهایی وقت بگذرونی؟
وقتی زندگی پیچیدهتر میشه، و مسئولیتهای بیشتری داری، نمیتونی همون انعطافی رو که حالا داری داشته باشی. تنظیم کردن مسیرت سختتر میشه. همین حالا میتونی به هر مسیری که دلت میخواد بری.
«پروفسور هارولد هیل: وقتی مدام فردا فردا میکنی، یه روزی به خودت میای و میبینی یه مشت دیروز پوچ داری. شما رو نمیدونم اما من ترجیح میدم امروز رو خاطرهانگیز بسازم». –مردیث ویلسون
تیم فرریس در کتابش، کار هفتگی چهار ساعته، چیزی رو آموزش میده که برنامه زندگی معوق شده نامید. منتظر زندگی نشستن اصل این ایده است؛ و به بهترین شکل در مفهوم بازنشستگی خودش رو نشون میده. بسیاری از افراد زندگی رویایی خودشون رو تا بازنشستگی به تأخیر میندازن. شادی و لذت رو به تأخیر میندازن و آگاهانه زندگیای رو که ازش نفرت دارن دنبال میکنن.
نباید این کار رو بکنی.
برای شروع زندگی رویاییات، لازم نیست از کسی اجازه بگیری. حتی به مدرک دانشگاهی هم نیاز نداری تا این مجوز رو بهت داده باشه. هرکسی خودش نگهبان زندگی خودشه تا به بهترین زندگی تبدیلش کنه.
Gary Vaynerchuck میگه در دهههای ۲۰ و ۳۰ زندگی، باید ریسکهای بزرگی رو در حرفهات بکنی. شاید، وقتی ۴۰ سالگی رو رد کردی، محافظه کارتر بشی. در اون نقطه، احتمالاً مسئولیتهایی داری و لازم میشه که به روش متفاوتی فکر کنی.
اما در همین لحظه، زمانی که در دانشگاه مشغول به تحصیل هستی، هیچ خطری وجود نداره. نه تنها خطری وجود نداره، بلکه زمان بسیار زیادی هم داری! دانشگاه هفتهای ۴۰ ساعت وقتت رو نمیگیره. احتمالاً هر هفته ۲۰ تا ۳۰ ساعت برای عملی کردن رویاهات وقت داری.
درواقع، دانشگاه بهترین زمان برای کارآفرین شدنه. اگر از موقعیتها درست استفاده کنی، میتونی اونقدر موفق بشی که ترک تحصیل کنی. یا تا وقتی فارغالتحصیل میشی، می تونی از کارهای خودت بیشتر پول در بیاری تا یه شغل دونپایه.
ساختن یه کسبوکار آنلاین سودآور اونقدرها ازت وقت نمیگیره. اگر با یک یا دو سال دشوار کنار بیای، با انجام کاری که واقعاً دوست داری میتونی به شدت موفق بشی.
دن سالیوان مربی Strategic coach، این موضوع رو بسیار زیباتراز من توضیح داده است، من نقل قول طولانی سالیوان رو در اینجا میارم.
«در پایان قرن قبلی، کارخانهها روشی رو که با اون کالا تولید میکردن و به دست عموم میرسوندن دستخوش تغییرات اساسی کردن. کار کارخانهای نگرش متفاوتی نسبت به کارگرها ایجاد کرد. اونها بخشی از یک ماشین بودن و میتونستن جایگزین بشن. لازم بود کارها تا جای ممکن یکشکل و پیشبینیپذیر انجام بشه. کار هر روزه همین بود؛ دستمزد به ازای طول مدت زمان کار پرداخت میشد. کار کردن طولانی مدت نشانه وفاداری بود. در مجموع سیستم حاکم سیستمی خشک و اداری بود. من بهش میگم: اقتصاد زمان و زحمت».
امروزه، سیستمهای خشک و اداری در حال کمرنگ شدن هستند. پیشرفت در تکنولوژی تفکرات ما رو تغییر داده و بر پتانسیل نامحدود خلاق افراد تأکید میکنه. کارآفرینها پیشتاز این روند هستند، خودشون رو از ساختارهای قدیمی آزاد کردن تا خیلی سریعتر و سازگارپذیرتر از نهادهای کند قدیمی دست به نوآوری و خلق ارزش بزنن. من دنیایی که کارآفرینان در اون زندگی میکنن رو اقتصاد نتیجه مینامم».
کارآفرینها فقط برای نتایجی که تولید میکنن، و براساس ارزشی که این نتایج برای مشتریها ایجاد میکنه، دستمزد دریافت میکنن. سیستم اونها سیستم زمان کارآفرینیه. پس چرا خیلی از کارآفرینها همچنان طوری کار میکنن که انگار اهمیت داره چه مدت و چقدر سخت کار میکنن؟ متأسفانه کار زیاد و خستهکننده فضیلت محسوب میشه، صرفنظر از اینکه این حجم از کار زیاد نتیجهای داره یا نه. این طرز فکر کاملاً ارزش اصلی کارآفرین بودن، یعنی آزادی رو نادیده میگیره. یکی از مدلهای کاری مدل کارخانه صنعتی است که افراد از طریق سیستم دانشگاهی بهش تزریق میشن. از این دنیای کاری دوری کن. روح خودت رو از دست میدی. این مدل کاری صبح تا عصره. وقتت رو صرف انجام دستور کار شخص دیگهای میکنی. به این ترتیب برده رئیست هستی. آزادی و یا انعطافپذیری زیادی در برنامهات نداری».
کدوم دنیای کاری رو انتخاب میکنی؟ اقتصاد زمان و زحمت یا اقتصاد نتیجه ؟
«ما تمایل داریم به دنبال شغل سایه بریم – شغلهایی که شبیه به رویاهامون هستن، اما دقیقا رویاهای ما نیستن» -بن آرمنت
آدمها همیشه این کار رو انجام میدن. رویاپردازی میکنن که رماننویس هستن اما به جای اون استاد ادبیات میشن. رویای داشتن باشگاه رو دارن اما به جاش مربی میشن. آرزو می کنن راننده مسابقات سرعت بشن اما مکانیک میشن.
سایه رویا انعکاسی از رویای واقعی تو است اما از نوع کم خطرتر. این مسئله اعتقاد نداشتن به کاری رو که میتونی انجام بدی نشون میده. چیزی که واقعاً میتونی بسازی کاریه که دوست داری انجامش بدی.
باور دارم که عموم مردم سایه رویا رو دنبال میکنن. اونها میگن کاری رو که دوست دارن انجام میدن. اما در واقع اینطور نیست. اونها آرزو میکنن کاش کار دیگهای انجام میدادن. خیلی کمتر از اونچه میتونستن داشته باشن قناعت میکنن.
«کسانی که باور دارن میتونن کوهها رو جابجا کنن، این کار رو میکنن. کسانی که باور دارن نمیتونن، نمیتونن. اعتقاد، نیروی محرکه انجام کار است.» ―دیوید شوارتز
احتمالاً رویاهایی که داری تحت تأثیر چارچوبهای اجتماعی قرار گرفته. بهت گفته شده واقعبین باش؛ و این بدترین توصیه است.
همانطور که ناپلئون هیل گفته: ذهن هر چیزی رو که تصور میکنه و بهش باور داره، میتونه بهدستش بیاره.
مهم اینه که خلاقیت و خیال داشته باشی و باور داشته باشی که میتونی. اگه باور نداشته باشی، اتفاق نمیفته. اما اگه میتونی بهش فکر کنی و باورش داشته باشی، میتونی انجامش بدی. مهم نیست چقدر بزرگه یا چقدر غیرواقعیه.
دنیا به افکار بزرگتر نیاز داره. بیشتر استارتآپها فقط پیشرفتهای تدریجی نسبت به شرایط موجود هستن. جهان به پیشرفتهای تصاعدی بیشتری نیاز داره. جهان به افرادی برای تعقیب اهداف بلندپروازانه نیاز داره. بزرگ شو و جسور باش.
اگر دنبال کارهای بزرگیم، باید جسارت داشته باشیم. جهان به خاطر متفکران بزرگی پیشرفت میکنه که جسارت تلاش کردن دارن. یکی از این متفکران بزرگ باش. تو در دانشگاه هستی. هیچ خطری وجود نداره. دنیا رو تغییر بده.
پیش از این در تاریخ دنیا زمانی مثل روزگار امروز نبوده. اکثر افراد موفق دنیا در دهه ۲۰ و ۳۰ زندگی خودشون هستن. ما در دورهای زندگی میکنیم که میتونی چیزی بسازی که خیلی سریع به یک شرکت میلیارد دلاری تبدیل بشه.
«قصد داری میلیاردر بشی؟ پس به یک میلیارد نفر کمک کن. بزرگترین مشکل دنیا، بزرگترین فرصت تجاری است». –پیتر دیامندیس
کسی که آزادی را برای امنیت قربانی میکند لایق هیچکدام نیست. –بنجامین فرانکلین
تمایل به امنیت در احساس ترس ریشه داره. افرادی که به دنبال امنیت هستن تصور میکنن که با کمبود شغل و منابع روبهرو میشن. درنتیجه، قصد دارن بدون خطر کردن و تا جایی که ممکنه، خودشون رو در امنترین موقعیت قرار بدن.
متأسفانه، این طرز فکر اغلب افراد رو به سمت شغلهایی سوق میده که ازش منتفر هستن؛ اما هرگز از اون استعفا نخواهند داد («یوغ طلانی»).
گفته شده که، «آزادی هزینه سنگینی برای امنیت است». افراد احساس امنیت رو به آزادی ترجیح میدن. این افراد برده شغل میشن و جسارت عبور کردن ازش رو ازدست میدن. از نظرشون ریسک جسارت بیشتر از اونه که دنبال زندگی رویاییشون برن.
این مفهوم از امنیت کاملاً اشتباه تصور شده. هیچ امنیتی در چیزهای خارجی نیست – فقط بردگی و وابستگی. امنیت درونی تنها شکل درست از امنیت است که شخصی میتونه داشته باشه. اگه امنیت رو درون خودت احساس میکنی، بنابراین آزاد هستی. در غیر این صورت، بردهای.
همین حالا بهترین دوران تاریخ برای دانشجو بودن یا فارغالتحصیل شدنه. اقتصاد جهانی ما فرصتهای نامحدودی رو در اختیار میگذاره تا زندگی آزادی برای انجام کاری که دوستش داری خلق کنی. در این مرحله از زندگیت تقریبا هیچ خطر ی وجود نداره.
منبع: lifehack
مترجم: faranesh